دروغگو
دروغ می گفت دیگری را دوست می داشت. بارها به او گفتم دوستم داری؟ می گفت آری. تا دیری خاموش بودم . آخر از پای شکیب افتادم. گفتم بگو راستش را دوستم داری؟ گفت آری. فریاد زدم: بگو راستش را هر چه هست تو را خواهم بخشید. بالاخره با آروزی فراوان پیش آمد و گفت: مرا ببخش دیگری را دوست می دارم. به او گفتم همانطور که تو سالها به من دروغ گفتی این بار من به تو دروغ گفتم تو را هرگز نخواهم بخشید... موضوع مطلب : منوی اصلی آخرین مطالب لوگو آمار وبلاگ
|
||||